اشکم چشمامو خیس کرده... و قطره های ریز بارون به پنجره ی اتاقم می خوره وای بازم دلم تنگ شد... نمی دونم چرا وقتی بارون میاد دلم تنگ می شه به خودم می گم... پیاده چی می شد اگه عشقم میومد دنبالم با پای باهم قدم بزنیم زیر بارون... میزنن؟؟ شاید اون بیرون عاشقای زیادی باهم قدم از خودم می پرسم... دلتنگن؟ یعنی همه ی عاشقا این قدر عاشقی چقدر سخته خدایا... |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesفروردين 1391Authorsامین قربان آذریLinks
ردیاب خودرو تبادل لینک هوشمند LinkDumpکاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content
|